جدول جو
جدول جو

معنی تخت وزون - جستجوی لغت در جدول جو

تخت وزون
مرتعی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ رَ دَ)
تخت گستردن. (آنندراج). نصب کردن تخت. تخت را برپا داشتن نشستن را:
فرش انداختند و تخت زدند
راه صبرم زدند و سخت زدند.
نظامی.
مرا اقبال داد این مژدۀ بخت
زدم اندیشه را بر آسمان تخت.
امیرخسرو (از آنندراج).
عشق جایی که تخت قدر زند
عقل را پایۀ تعقل نیست.
ظهوری (ایضاً)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخت زدن
تصویر تخت زدن
نصب کردن تخت
فرهنگ لغت هوشیار
تعزیه خوانی که در پای تخت و بارگااه به صورت سرپایی به اجرای
فرهنگ گویش مازندرانی